دختران مکانیک
دختران مکانیک در ایران
دختران مکانیک ، دو دختری که در تهران عاشق شغل مکانیکی هستند و با تمام محدودیت ها و با تلاش و پشت کار حالا به راحتی تشخیص می دهند که خودروی شما دردش چیست
این دو دختر که کیانا و نیلوفر نام دارند از وضعیت مکانیک شدن و مشکلات و علایقی که در این راه دشوار برایشان وجود داشت حرف می زد.
کیانا: من هر شب که به خانه می روم دستهای خودم را در کرم های نرم کننده میگذارم تا دست های دخترانه من زیبایی خود را از دست ندهند ، و با تمام خستگی و سختی که در آن روز گذرانده ام به محض اینکه به خانه میرسم خود را برای کارهای خانه آماده می کنم ؛
این قسمت را هم مطالعه کنید دیزاین خانه میداک
سئوالات شخصی تر از این دختران
نیلوفر : چون دستهایمان را حسابی با آب و صابون می شوریم در نهایت اثری از سیاهی روغن و کثیف کاری در قطعات ماشین سنگین دستان ما دیده نمی شود.
سؤالی که خیلیها از شما دارند این است که از سر علاقه اینجا هستید یا دلیل دیگری دارد؛ مثلا خواستید تابوشکن شوید و توجهها را جلب کنید و بگویید که مکانیک بودن کار مردانه نیست و زن هم میتواند کاری را انجام بدهد که تا به امروز در انحصار مردان بوده؟
نیلوفر: من در زندگیام خیلی تفاوتی بین زن و مرد قائل نیستم. اگر یک مرد میتواند مکانیک باشد، یک زن هم میتواند، ولی اگر ما الان اینجاییم بهخاطر این است که این کار را دوست داریم. برای من همیشه عملکرد ماشین سؤال بود. هر وقت ماشین خودم خراب میشد و پیش مکانیک میرفتم، میخواستم که برایم توضیح بدهد و به من یاد بدهد که چه کار میکند؛ بهخاطر همین هم آمدم اینجا به علی آقا گفتم به من کار یاد میدهید و ایشان هم خیلی راحت قبول کرد.

صحبت های کیانا راجع به ورودش به این شغل
کیانا: من هم به تنها چیزی که تا حالا فکر نکردهام، تابوشکنی بوده. من از بچگی به ماشین و کار تعمیر علاقه داشتم. اعضای خانوادهام نزدیک 15سال است که ماشینهایشان را پیش علی آقا میآورند و به او اطمینان داشتم. وقتی نیلوفر با او صحبت کرد که بیاییم اینجا کار کنیم، برایم باور نکردنی بود که علی آقا قبول کرده و قرار است ما مکانیکی کنیم. من همان موقع داشتم تلاشم را میکردم که در آزمون وکالت قبول شوم اما از وقتی مکانیکی را شروع کردم، دیگر کاملا آزمون وکالت را کنار گذاشتهام. هیچ وقت فکر نمیکردم که بتوانم کار مکانیکی را شروع کنم. این ذهنیت را خود من هم داشتم که محیط مردانه است، بهخودم میگفتم کجا میتوانم بروم، از کجا باید شروع کنم، شاید من را نپذیرند و… . موقعی هم که کار را شروع کردم، به هیچکسی نگفتم. تنها کسی که در جریان بود، نیلوفر بود.
در ادامه برای شما فیلمی تهیه کرده ایم که دیدنش خارج از لطف نیست ، آیو پارت شمارا دعوت به دیدن این ویدئو می کند.